(مسأله 1911): زکاة گندم و جو و خرما و کشمش، وقتى واجب مى شود که بحد نصاب برسد و نصاب آنها تقریباً “847” کیلوگرم است: معادل (84275) مثقال صیرفى و بنا به نقل دیگر: (864) کیلوگرم است که باید تحقیق شود.
(مسأله 1912): اگر پیش از دادن زکاة از انگور و خرما و جو و گندمى که زکاة آنها واجب شده خود و عیالاتش بخورند، یا مثلاً به فقیر به غیر عنوان زکاة بدهد باید زکاة مقدارى را که مصرف کرده بدهد.
(مسأله 1913): اگر بعد از آنکه زکاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالک آن بمیرد، باید مقدار زکاة را از مال او بدهند، ولى اگر پیش از واجب شدن زکاة بمیرد، هر یک از ورثه که سهم او باندازه نصاب است باید زکاة سهم خود را بدهد.
(مسأله 1914): کسى که از طرف حاکم شرع مأمور جمع آورى زکاة است موقع خرمن که گندم و جو را از کاه جدا مى کنند و بعد از خشک شدن خرما و انگور مى تواند زکاة را مطالبه کند. و اگر مالک ندهد و چیزى که زکاة آن واجب شده از بین برود باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 1915): اگر بعد از مالک شدن درخت خرما و انگور یا زراعت گندم و جو زکاة آنها واجب شود، باید زکاة آن را بدهد.
(مسأله 1916): اگر بعد از آنکه زکاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شده، زراعت و درخت را بفروشد، فروشنده باید زکات آنها را بدهد و چنانچه داد، بر خریدار چیزى واجب نیست.
(مسأله 1917): اگر انسان گندم یا جو یا خرما یا انگور را بخرد و بداند که فروشنده زکات آن را داده یا شک کند که داده یا نه، چیزى بر او واجب نیست، و اگر بداند زکاة آن را نداده، چنانچه حاکم شرع معامله
مقدارى را که باید از بابت زکاة داده شود، اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است و حاکم شرع مى تواند مقدار زکاة را از خریدار بگیرد، و اگر معامله مقدار زکاة را اجازه دهد معامله صحیح است. و خریدار باید قیمت آن مقدار را به حاکم شرع بدهد و در صورتى که قیمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، مى تواند از او پس بگیرد.
(مسأله 1918): اگر وزن گندم و جو و خرما و کشمش موقعى که تر است به “847” کیلوگرم برسد، و بعد از خشک شدن کمتر از آن مقدار شود، زکاة واجب نیست.
(مسأله 1919): اگر گندم و جو و خرما را پیش از خشک شدن مصرف کند چنانچه خشک آنها به اندازه نصاب باشد، باید زکاة آنها را بدهد.
(مسأله 1920): خرما بر سه قسم است:
1ـ آنست که خشکش مى کنند و حکم زکاة آن گفته شده.
2ـ آنست که در حال رطب بودنش مى خورند.
3ـ آنست که نارس خلال آن را مى خورند. در قسم دوم چنانچه مقدارى باشد که خشک آن به “847” کیلوگرم برسد بنا بر احتیاط زکاة آن واجب است و اما قسم سوم ظاهر اینست که زکاة بر آن واجب نباشد.
(مسأله 1921): گندم و جو و خرما و کشمش که زکاة آنها را داده اگر چند سال هم نزد او بماند زکاة ندارد.
(مسأله 1922): اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران یا نهر مشروب شود یا مثل زراعتهاى مصر از رطوبت زمین استفاده کند، زکاة آن ده یک است، و اگر با دلو و مانند آن آبیارى شود، زکاة آن بیست، یک است.
(مسأله 1923): اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده کند، چنانچه طورى باشد که عرفاً بگویند آبیارى آن با دلو و مانند آن شده، زکاة آن بیست، یک است، و اگر بگویند آبیارى با آب نهر و باران شده زکاة آن ده یک است و اگر طورى است که عرفاً مى گویند به هر دو آبیارى شده، زکات آن سه چهلم است.
(مسأله 1924): چنانچه در صدق عرفى شک کند و نداند که آبیارى طورى است که در عرف مى گویند با هر دو آبیارى شده یا اینکه مى گویند آبیارى آن مثلاً با باران است اگر سه چهلم بدهد کافى است.
(مسأله 1925): اگر شک کند و نداند که عرف مى گویند با هر دو آبیارى شده یا اینکه مى گویند با دلو و نحو آن آبیارى شده است در این صورت دادن یک بیستم کافى است و همچنین است حال اگر احتمال آن نیز برود که در عرف بگویند با آب باران آبیارى شده است.
(مسأله 1926): اگر گندم و جو و خرما و انگور، با آب باران و نهر مشروب شود، و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد ولى با آب دلو هم آبیارى شود، و آب دلو به زیاد شدن محصول کمک نکند، زکاة آن ده یک
است، و اگر با آب دلو و مانند آن آبیارى شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد ولى با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زیاد شدن محصول کمک نکنند، زکاة آن یک بیستم است.
(مسأله 1927): اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبیارى کنند و در زمینى که پهلوى آن است زراعتى کنند که از رطوبت آن زمین استفاده نماید و محتاج به آبیارى نشود، زکاة زراعتى را که با دلو آبیارى شده، یک بیستم، و زکاة زراعتى که پهلوى آن آست یک دهم مى باشد.
(مسأله 1928): مخارجى را که براى گندم و جو و خرما و انگور کرده است، نمى تواند از حاصل کسر نموده و ملاحظه نصاب نماید پس چنانچه یکى از آنها پیش از ملاحظه مخارج به “847” کیلوگرم برسد بنا بر احتیاط باید زکاة تمام آن را بدهد.
(مسأله 1929): تخمى را که به مصرف زراعت رسانده، چه از خودش باشد، یا خریده باشد، نمى تواند نیز از حاصل کسر کند و سپس ملاحظه نصاب بنماید بلکه نصاب را باید به مجموع حاصل ملاحظه نماید و زکات مجموع را بدهد.
(مسأله 1930): آنچه که دولت از عین مال مى گیرد زکاة آن واجب نیست، مثلاً اگر حاصل زراعت “850” کیلوگرم باشد و دولت “50” کیلوگرم را به عنوان مالیات بگیرد فقط زکاة در “800” کیلو واجب مى شود.
(مسأله 1931): مصارفى که انسان پیش از تعلق زکاة مى کند، أعم از تخم و غیره، عدم استثناء آنها مبنى بر احتیاط است.
(مسأله 1932): مصارفى که بعد از تعلق زکاة مى کند، مقتضاى احتیاط واجب آنست که از حاکم شرع یا وکیل او اجازه بگیرد و آنچه نسبت به مقدار زکاة خرج شده بگیرد.
(مسأله 1933): واجب نیست که صبر نماید تا گندم و جو بحد خرمن برسد و انگور و خرما خشک گردد و آنگاه زکاة را بدهد بلکه همین که زکاة واجب شد جائز است مقدار زکاة را قیمت نموده و به عنوان زکاة قیمت آن را بدهد.
(مسأله 1934): بعد از آنکه زکاة تعلق گرفت، مى تواند عین زراعت یا خرما و انگور را پیش از درو کردن یا چیدن به مستحق یا حاکم شرع یا وکیل اینها مشاعاً تسلیم نماید و پس از آن در مصارف شریک مى باشد.
(مسأله 1935): در صورتى که مالک، عین مال را از زراعت یا خرما و انگور به حاکم یا مستحق یا وکیل آنها تسلیم نمود لازم نیست آنها را مجاناً بطور اشاعه نگاه دارد. بلکه مى تواند براى اینکه تا وقت درو یا خشک شدن برسد براى ماندن آنها در زمینش اجرت مطالبه نماید.
(مسأله 1936): اگر انسان در چند شهر که فصل رسیدن حاصل آنها با هم اختلاف دارد و زراعت و میوه آنها در یک وقت به دست نمى آید، گندم یا جو و خرما یا انگور داشته باشد و همه آنها محصول یکسال حساب شود چنانچه چیزى که اول مى رسد به اندازه نصاب یعنى “847” کیلوگرم باشد
باید زکاة آن را موقعى که مى رسد بدهد، و زکات بقیّه را هر وقت به دست مى آید، ادا نماید، و اگر آنچه اول مى رسد بحد نصاب نباشد، صبر مى کند، تا بقیه آن برسد، پس اگر روى هم به مقدار نصاب شود، زکاة آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود، زکاة آن واجب نیست.
(مسأله 1937): اگر درخت خرما یا انگور در یکسال دو مرتبه میوه بدهد، چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد، بنا بر احتیاط زکاة آن واجب است.
(مسأله 1938): اگر مقدارى خرماى خشک نشده یا انگور دارد که خشک آن به اندازه نصاب مى شود، چنانچه به قصد زکات ازتازه آن بقدرى به مصرف زکات برساند که اگر خشک شود به اندازه زکاتى باشد که بر او واجب است، اشکال ندارد.
(مسأله 1939): اگر زکاة خرماى خشک یا کشمش بر او واجب باشد نمى تواند زکاة آن را خرماى تازه یا انگور بدهد، بلکه چنانچه ملاحظه قیمت نماید و انگور یا خرماى تازه یا کشمش یا خرماى خشک دیگر از بابت قیمت بدهد نیز محل اشکال است و نیز اگر زکاة خرماى تازه یا انگور بر او واجب باشد، نمى تواند زکاة آن را خرماى خشک یا کشمش دهد، بلکه چنانچه به اعتبار قیمت، خرما و یا انگور دیگرى بدهد اگر چه تازه باشد محل اشکال است.
(مسأله 1940): کسى که بدهکار است و مالى هم دارد که زکاة آن واجب شده اگر بمیرد، باید اول تمام زکاة را از مالى که زکاة بر آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمایند.
(مسأله 1941): کسى که بدهکار است و گندم یا جو یا خرما یا انگور هم دارد اگر بمیرد و پیش از آنکه زکاة اینها واجب شود ورثه قرض او را از مال دیگر بدهند، و هر کدام سهمشان “847” کیلوگرم = “184275” مثقال صیرفى است برسد، باید زکاة بدهد. و اگر پیش از آنکه زکاة اینها واجب شود، قرض او را ندهند چنانچه مال میت فقط به اندازه بدهى او باشد، واجب نیست زکاة را بدهد و اگر مال میت بیشتر از بدهى او باشد در صورتى که بدهى او بقدرى است که اگر بخواهند ادا نمایند باید مقدارى از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبکار بدهند، آنچه را به طلبکار مى دهند زکاة ندارد، و بقیه مال ورثه است. پس سهم هر یک از ورثه به اندازه نصاب برسد زکاة بر او واجب است.
(مسأله 1942): اگر گندم و جو و خرما و کشمشى که زکاة آنها واجب شده خوب و بد دارد، احتیاط واجب آنست که زکاة هر کدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و احتیاط مستحب آن است که زکاة همه را از خوب بدهد.
(مسأله 1943): اگر براى شخم زدن یا کار دیگرى که تا چند سال براى زراعت فائده دارد، خرجى کند احتیاط واجب آن است که آن را براى مخارجى از همان چند سال حساب کند و نصاب را پیش از برداشتن آن مخارج حساب نماید.