(مسأله 264): اگر بدن یا لباس مسلمان، یا چیز دیگرى که مانند ظرف و فرش در اختیار او است نجس شود، و آن مسلمان غائب گردد، با شش شرط پاک است:
“اول”: آنکه آن مسلمان چیزى را که بدن یا لباسش را نجس کرده، نجس بداند پس اگر مثلاً لباسش با رطوبت به بدن کافر ملاقات کرده و آن را نجس نداند، بعد از غائب شدن او، نمى شود آن لباس را پاک دانست.
“دوم”: آنکه بداند بدن یا لباسش به چیز نجس رسیده است.
“سوم”: آنکه انسان ببیند آن چیز را در کارى که شرط آن پاکى است استعمال مى کند، مثلاً ببیند با آن لباس نماز مى خواند.
“چهارم”: آنکه احتمال برود که آن مسلمان بداند شرط کارى را که با آن چیز انجام مى دهد پاکى است. پس اگر مثلاً نداند که باید لباس نمازگزار پاک باشد و با لباسى که نجس شده نماز بخواند نمى شود آن لباس را پاک دانست.
“پنجم”: آنکه انسان احتمال دهد آن مسلمان چیزى را که نجس شده آب کشیده است. پس اگر یقین داشته باشد که آب نکشیده، نباید آن چیز را پاک بداند، و نیز اگر نجس و پاک در نظر آن مسلمان فرق نداشته باشد، پاک دانستن آن چیز محل اشکال است، و باید از آن اجتناب کرد.
“ششم”: آنکه آن مسلمان بنا بر احتیاط، بالغ باشد.
(مسأله 265): اگر انسان یقین کند چیزى که نجس بوده پاک شده است، یا دو مرد عادل به پاک شدن آن خبر دهند، آن چیز پاک است. و همچنین است اگر کسى که چیز نجس در اختیار او است بگوید آن چیز پاک شده یا مسلمانى چیز نجس را آب کشیده باشد، اگر چه معلوم نباشد درست آب کشیده یا نه، و بعید نیست که خبر دادن یک نفر عادل یا شخص موثق، به پاکى آن نیز کفایت کند.
(مسأله 266): کسى که وکیل شده است لباس انسان را آب بکشد، اگر بگوید آب کشیدم و انسان به گفته او اطمینان پیدا کند آن لباس پاک است
(مسأله 267): اگر انسان حالى دارد که در آب کشیدن چیز نجس یقین پیدا نمى کند، مى تواند به گمان اکتفاء نماید.