حكم سقط جنين قبل از دميده شدن روح
(مسأله 3598) سقط جنين از ابتداى مراحل باردارى و پيدايش جنين در رحم زن كه با تلقيح نطفه از تخمك زن و اسپرم مرد و استقرار آن در رحم شروع مىشود تا به صورت انسان كامل درآيد، از نظر شرع حرام است. امّا ظاهراً دور ريختن منى مرد قبل از آنكه با تخمك زن مخلوط و تلقيح گردد جايز مىباشد.
موارد جواز سقط جنين قبل از دميده شدن روح
اوّل: اينكه باقيماندن جنين در رحم زن حرجى و غير قابل تحمل باشد كه در اين صورت زن مىتواند به سقط آن اقدام نمايد.
دوّم: باقيماندن جنين در رحم زن براى سلامتى او ضرر داشته باشد مثل اينكه زن به مرض قند
يا قلب يا فشار خون مبتلا باشد و باردارى منجر به بيشترشدن مرض گردد، ولو قابل تحمّل بوده و حرجى نباشد، لكن ضررش بيشتر از آن چيزى است كه طبيعت باردارى آن را مىطلبد، در اين صورت نيز زن مىتواند به سقط جنين اقدام نمايد، هرچند بهتر است كه احتياط كند و اقدام به سقط جنين نكند.
سوّم: جنين از نظر خلقت مبتلا به آفت و عيب باشد، و با ابزارهاى مطمئن امروزى به اين مطلب پى ببرد، و لكن مجرّد اينكه جنين از نظر خلقت دچار آفت باشد براى جواز سقط جنين كافى نيست.
چهارم: اگر جنين از زنا به وجود آمده باشد بعضى گفته اند كه سقط آن جايز است، اما اين سخن خالى از اشكال نبوده بلكه ممنوع است، مگر اينكه باقيماندن جنين در رحم زن بر او حرجى باشد. بنابراين اگر زن- به غير از مورد حرج- اقدام به سقط جنين نمايد ديه بر عهده او مىآيد و تنهاحرمت تكليفى ندارد. البته ديه به سبب اختلاف مراتب باردارى مختلف است كه شرح آن به زودى خواهد آمد.
(مسأله 3599) اگر زن شك داشته باشد كه باردار است يا خير و ريشه شك هم آشكار شدن نشانههايى باشد كه غالباً نشاندهنده باردارى است، مثل عقب افتادن خون حيض از موعد مقرّر براى صاحب عادت وقتيه، يا غير آن از چيزهايى كه غالباً در ماه اوّل باردارى براى زن آشكار مىشود، در اين صورت ظاهراً زن حق ندارد از ابزار يا داروهايى كه موجب سقط جنين است استفاده نمايد، ولى اگر شك زن از اين جهت نباشد، بلكه مجرّد احتمال باشد بعيد نيست كه استفاده از ابزارها و داروهاى سقط جنين جايز باشد.
حكم سقط جنين بعد از دميده شدن روح
(مسأله 3600) اقدام به سقط جنين بعد از دميده شدن روح حرام است، اگرچه بقاى جنين در رحم زن بر او حرجى باشد. بنابراين حفظ نفس محترمى كه در معرض خطر قرار گرفته بر انسان واجب است ولو حفظ او بر انسان حرجى يا ضررى باشد و شرعاً براى او جايز نيست كه به واسطه جدايى يا سوزاندن يا سپردن در دست ظالم او را در معرض هلاكت و خطر قرار دهد.
اگر خطرى كه متوجه مادر است، كمتر از مرگ باشد براى او جايز نيست كه به سقط جنين كه
روح در او دميده است اقدام نمايد، هرچند تحمّل اين خطر براى او حرجى باشد. امّا اگر خطر مرگ باشدظاهراً جايز است نسبت به سقط جنين اقدام نمايد و سقط جنين هم به هدف حفاظت از جان خودش باشد مخصوصاً در جايى كه نجات جنين از هلاكت تحت هيچ شرايطى امكان نداشته باشد، چه مادر اقدام به سقط جنين بكند يا نكند، در اين صورت بدون ترديد اقدام مادر به سقط جنين جايز است.
اگر پزشك مىداند كه چنان چه جنين را از شكم مادر بيرون نياورد هر دو خواهند مُرد بعيد نيست كه اقدام به سقط جنين براى نجات مادر از سوى پزشك جايز باشد، حتى اگر مادر در چنين حالتى هرگز به عمل سقط جنين رضايت ندهد، بعيد نيست كه اجبار مادر بر سقط جنين هم جايز باشد.
(مسأله 3601) اگر حيات جنين بعد از مرگ مادر ممكن باشد[1]، براى ديگرى مانند شوهر و پزشك دراين حالت جواز سقط جنين براى نجات مادر جايز نيست، اگر احراز نكند كه ملاك وجوب حفظ جان مادر مهم تر از ملاك حرمت قتل جنين است يا لا اقل احراز نكند كه ملاك هر دو مساوى است.
(مسأله 3602) در صورتى كه اندام جنين در شكم مادر شبيه اندام حيوان باشد و در هيچ يك از اعضاى عمده بدن شباهتى به انسان نداشته باشد جايز است به سقط جنين اقدام نمايد.
(مسأله 3603) اگر با ابزار علمى امروزى كشف شود كه جنين از نظر جسمى معيوب و از نظر خلقت مبتلا به آفت است سقط كردن او جايز نيست، حتى اگر از شهادت افراد شايسته وثوق و اطمينان حاصل شود كه جنين بعد از ولادت جز مدّت كوتاهى زنده نخواهد ماند.
اگر به سبب شهادت اهل خبره معلوم شود كه جنين بعد از ولادت معمولًا زنده مىماند، و لكن ازنظر خلقت به گونهاى زشت است كه مورد نفرت واقع مىشود و زندگى با او غير قابل تحمّل مىگردد وباردارى هم براى زن حرجى باشد، با اين شرايط بازهم سقط كردن چنين جنينى خالى از اشكال نيست.
[1] – فرض اين در جايى است كه امر بين نجات مادر يا نجات جنين داير باشد، به اين معنى كه نجات هر دو ممكن نيست، اما با مرگ يكى مييتوان ديگرى را از مرگ نجات داد.