معنای غش

هر معامله‌ای که در جنس عوضین -اعم از ثمن و مثمن- ، فریب و خدعه‌‌ای باشد، غش است. (مکاسب محرمه، ج۲۳۳، ص۷)

شرایط تحقق غش

۱. جهل گیرنده و علم دهنده  

قوام غش به این است که دهنده جنسِ مغشوش، عالم به مطلب و گیرنده جاهل باشد. بنابراین اگر دهنده، جاهل باشد، یا گیرنده عالم –اعم از اینکه دهنده عالم باشد یا جاهل- غش محسوب نمی‌شود و معامله صحیح است. حرمت تکلیفی هم برای آن دهنده وجود ندارد؛ مثل اینکه می‌داند در بازار شیر خالصی که در آن آب نباشد، وجود ندارد و با این حال آن را می‌خرد، این معامله غش نیست.
چنانچه دهنده و گیرنده هر دو به مغشوش بودن جنس جاهل باشند، اینجا هم معامله اشکالی ندارد. (مکاسب محرمه، ج۲۳۵، ص۷)

غش آشکار
گاهی خریدار می‌‌داند که مال مغشوش است و با اینکه رضایت قلبی به انجام معامله ندارد، ناچار است آن را بخرد(۱). این نوع معامله غش محسوب نمی‌شود. اما فروشنده عمل محرم انجام داده است؛ نه از باب غش، بلکه از باب ظلم.

  • مثال: شخصی به دارویی احتیاج دارد که این دارو فقط دست یک نفر است. آن فرد هم به بیست برابر قیمت می‌‌فروشد و طرف مقابل چاره‌ای جز خرید آن ندارد. این معامله صحیح است؛ چون رضای معاملی وجود دارد. اما برای فروشنده حرام است؛ چون کار او ظالمانه‌ است.                             (مکاسب محرمه، ج۲۳۶، ص۳)

۲. مستور بودن خدعه

  تصرفی که برای خدیعه و فریب انجام می‌‌گیرد، باید مستور باشد. لذا اگر مشهود باشد، غش محسوب نمی‌‌شود.

  • مثال:
    الف) گندمی که می‌‌فروشد، به میزان قابل توجه با جو یا خاک مخلوط شده است و این چیزی نیست که شخص با نگاه کردن به آن متوجه نشود.
    ب) اگر ماشینی به عنوان صفر کیلومتر فروخته ‌‌شود و خریدار ببیند که رنگ قسمتی از ماشین رفته و نشان ‌‌دهد که ماشین قبلاً استفاده شده است، این نوع تصرف که از طرف بایع یا مشتری در باب بیع، یا موجر و مستأجر در باب اجاره صورت می‌‌گیرد، که تصرف کاملاً مشهودی است، صدق غش نمی‌کند و به آن، معامله غش‌آمیز نمی‌گویند. بنابراین معامله باطل نیست.     (مکاسب محرمه، ج۲۳۵، ص۸)

۳. قصد خدعه و فریب

  اگر در مورد عیب خفی- چه عیبی که با اختبار فهمیده می‌‌شود و چه عیبی که فهمیده نمی‌‌شود – فروشنده قصد فریب داشته باشد، این غش در معامله بوده و حرام است. اما اگر در همین عیب خفی قصد فریب و تلبیس وجود نداشته باشد- هرچند عیب، عیب خفی است- غش در معامله نبوده و حرام نیست. اما در عیب جلی، چه قصد تلبیس باشد و چه نباشد، غش در معامله نیست.    (مکاسب محرمه، ج۲۴۱، ص۳)


[۱] . در باب بیع مضطر، ممکن است رضای قلبی نباشد. اما رضای معاملی باشد؛ چون رضای قلبی غیر از رضای معاملی است. گاهی خریدار قلباً راضی به معامله نیست و برای او این کار سخت است. اما چاره‌ای ندارد. بنابراین رضای معاملی هست. (مکاسب محرمه، ج۲۳۶، ص۲)

صور اختبار مغشوش

۱. با اندک اختبار مشخص می شود
مستوری که با اندک دقّت و اختباری قابل تشخیص است؛ مانند اینکه میوه خوب را بالای ظرف و جنس پست‌تر را زیر آن قرار می‌دهند. اگرچه این مطلب با نگاه اول فهمیده نمی‌شود و مستور است، اما مستوری است که با اندک اختباری معلوم می‌شود.

۲. با اندک اختبار مشخص نمی شود
مستوری که با اختبار اندک معلوم نمی‌شود. بلکه یا خود آن غش‌‌کننده و بایع بایستی بگوید که این جنس مغشوش‌‌فیه است یا اهل خبره و متخصصین بفهمند؛ مانند اینکه قطعات یک ماشین را عوض کنند.     (مکاسب محرمه، ج۲۳۶، ص۴)

عامل غش

در تحقق غش فرقی نمی‌‌کند چیزی‌‌که سبب غش در معامله شده، از طرف دهنده به وجود آمده باشد یا از طرف شخص ثالث یا عیب مربوط به خود شیء باشد؛ مانند برنج بدپختی که بایع موقع فروش، آن را اعلام نمی‌‌کند.     (مکاسب محرمه، ج۲۴۰، ص۳)

انواع غش در معامله

۱. غش به خلط و مزج
یعنی این جنسی که مورد معامله است، خواه ثمن باشد یا مثمن، با چیزی ممزوج ‌شود. این ممزوج شدن به دو صورت است:
الف) چیزی را به غیر جنس خودش ممزوج می‌کنند؛ مثل اینکه گندم را خاک‌‌آلود می‌کنند تا وزن گندم را زیاد ‌کنند. یا شیر را با آب مخلوط می‌کنند.
ب) خلط و مزج به همان جنس است، لکن نوع پست‌‌تر آن؛ مثلاً روی ظرفی، خرمای مرغوب و زیر آن خرمای نامرغوب می‌‌چیند. یا در ماشین یا وسیله برقی، کسی جزء صحیح را برمی‌دارد و ‌‌جای آن جزء معیوب می‌گذارد. یا قطعه‌ای را که از آلیاژ بهتری است، برمی‌دارد و قطعه‌ای با آلیاژ پست‌تر می‌گذارد که این یک نوع خلط و مزج، از قبیل خلط گندم مرغوب با گندم نامرغوب است. (مکاسب محرمه، ج۲۳۴، ص۵)

۲. عیبی را در متاع مخفی کردن
در این قسم از غش، عیبی از مشتری مخفی می‌شود؛ مثلاً اتومبیلی را برای فروش رنگ می‌زنند. یا تودوزی آن را تعویض می‌کنند تا طرف دیگر گمان کند اتومبیل نو است. یا یک جنس معیوب را به صورت سالم جلوه می‌دهند.     (مکاسب محرمه، ج۲۳۴، ص۶)

۳. تصرفی که کمیت جنس را زیاد می‌کند
مثلاً چرمی که با وزن فروخته می‌شود، در محل مرطوبی می‌گذارد تا وزنش زیاد ‌شود یا کلاف ابریشم را می‌گذارند در جایی‌‌که مرطوب و سنگین شود. این هم یکی از انواع غش است. (مکاسب محرمه، ج۲۳۴، ص۱۰)

۴. ذکر صفت مرغوبٌ فیه برای آن جنسی که این صفت را ندارد
مثلاً اتومبیلی را که به طور متعارف، فلان مقدار مصرف بنزین آن است، می‌‌فروشد، اما به دروغ مقدار کمتری را ذکر می‌کند. یا اسبی را به عنوان اسب مسابقه می‌‌فروشد، در حالی‌‌که این صفت مرغوب در او نیست. یا جنسی است که اگر از فلان کارخانه باشد، مرغوب‌‌تر است، او جنس کارخانه نامرغوب را به جای جنس کارخانه مرغوب می‌دهد.
در این قسم، اگر بنای خریدار بر این است که جنس دارای این صفت را بخرد، بی‌‌تردید غش است.     (مکاسب محرمه، ج۲۳۴، ص۶)

۵. شیئی را می‌دهد به جای شیئی که در ماهیت با آن متفاوت است.
مانند این‌‌که مُذهّب را به جای ذَهب می‌دهد؛ مثلاً روی مس آب طلا می‌‌کشد و آن را به عنوان طلا می‌فروشد. یا به جای گل طبیعی، گل مصنوعی می‌‌فروشد. این قسم نیز جزو غش محسوب می‌شود.     (مکاسب محرمه، ج۲۳۵، ص۱۱)

حکم معامله مغشوش

غش حرام است و فرقی نمی‌‌کند که مغشوش مسلمان باشد یا کافر. البته کافر حربی[۱] از حکم حرمت مستثناست. (مکاسب محرمه، ج۲۴۳، ص۱۰)


[۱]. مقصود از کافر حربی در اینجا کسی است که با ما در حال جنگ است. (مکاسب محرمه، ج۲۴۳، ص۱۰)

1- معامله کلی
  • معامله بر امر کلی واقع می‌‌‌‌شود← معامله صحیح است و مشتری می‌تواند جنس معیوب را به او برگرداند و جنس صحیح را از او بخواهد.

    مثال: مشتری پنجاه کیلو برنج می‌‌خواهد و نوع برنج را نیز معیّن می‌کند. فروشنده هم پنجاه کیلو برنج به او می‌‌فروشد. چنانچه این برنج مغشوش باشد، با توجه به اینکه معامله بر پنجاه کیلو برنج کلی واقع شده است، نه بر این برنج خاص، و غش، در مصداق و فرد آن کلی انجام گرفته است، از این رو معامله صحیح است. لکن مشتری می‌تواند این جنس معیوب را بدهد و جنس صحیح را از او بخواهد؛ چون آنچه در ذمۀ بایع واقع شده و باید به مشتری بدهد، جنس سالم است نه جنس مغشوش.     (مکاسب محرمه، ج۲۴۴، ص۲)

    ۲. معامله بر عین خارجی

    معامله بر جنس خارجی خاصی واقع می‌‌شود و بایع به عیب آن مبیع آگاه است. این قسم چند حالت دارد:

    الف) اختلاف ماهیت
    آن چیزی که مبیع خارجی است و متعلّق عقد بیع است، در حقیقت و ماهیت خود، با آنچه مشتری گمان ‌کرده است، متفاوت است؛ مثل اینکه بگوید این انگشتر طلا را به تو می‌فروشم، درحالی‌‌که نقره است. ← این معامله باطل است.

    ب) اختلاف وصف
    تغییر و اختلاف، وصفی است که در ماهیت شیء تأثیر نمی‌گذارد و بودن و نبودنش ماهیت را تغییر نمی‌دهد، اما در عین حال آن وصف در خود مبیع تأثیر دارد؛ یعنی مقوّم مبیع است. ← معامله باطل است. (مکاسب محرمه، ج۲۴۹، ص۲)

    مثال: بایع به شخصی که می‌خواهد اسب مسابقه بخرد، می‌گوید:” این اسب مسابقه را به فلان قیمت می‌فروشم”. درحالی‌‌که اسب مسابقه نیست. مشتری چیزی را می‌خواهد که دارای این خصوصیت باشد و غیر از این را اصلاً نمی‌‌خواهد. در اینجا هم معامله باطل است. (مکاسب محرمه، ج۲۴۴، ص۶)

    ج) اختلاف صفت
    اختلاف در صفتی است که از نظر مشتری مقوّم مبیع نیست. بلکه یک صفت کمالیه‌ای برای این مبیع است. ← بیع صحیح است و مشتری خیار فسخ دارد.

    مثال: اسبی را برای سفر یا برای سواری می‌خواهد و شرط می‌کند که این اسب در سنین مثلاً سه تا پنج ساله باشد. بعد از معامله معلوم می‌شود مثلاً بیست ساله است. آنچه مفقود است، یک صفت کمالی است. این یک خصوصیت زایده‌ای بر مبیع است. معامله در این شق صحیح است، ولی مشتری به خاطر تخلّف وصف، خیار دارد.      (مکاسب محرمه، ج۲۴۹، ص۳)

    د) مخلوط شدن با غیر همجنس
    غش با مخلوط کردن متاع به غیرجنسش یا به جنس نامرغوب و پست‌‌تر از همان جنس؛ به‌‌گونه‌‌ای‌‌که در متاع عیب محسوب شود؛ مثل اینکه شیر را با آب یا روغن خوب را با روغن نامرغوبی مخلوط کنند ← معامله صحیح است، لکن مشتری خیار دارد. در اینجا خیار، خیار عیب است. در خیار عیب می‌تواند فسخ کند و می‌تواند امضا کند؛ یا با ارش یا به غیر ارش؛ یعنی یا تفاوت قیمت را بگیرد یا نگیرد. (مکاسب محرمه، ج۲۴۹، ص۳)

    ﻫ) نقص در جنس که مرکبش مالیت بیشتری دارد
    غش به صورت نقص در جنس و متاعی که مرکب از اجزایی است، به‌‌گونه‌‌ای که ترکیب و هیئت اجتماعیۀ اجزاء، در مالیت مبیع دخالت دارد. در چنین مبیعی، ناقصش را به جای کامل می‌فروشد. ← این غش سبب بطلان معامله است.

    مثال: مشتری یک جفت کفش یا گوشواره‌‌ای را به فلان مبلغ می‌خرد. سپس می‌بیند یک لنگه است. در اینجا خصوصیت هیئت اجتماعیه، مقوّمِ مبیع است. یقیناً قصد مشتری از خرید، مطلق جنس کفش یا گوشواره نیست، بلکه گوشواره یا کفشی است که قابل استفاده باشد. (مکاسب محرمه، ج۲۴۹، ص۳)

    و) نقص در جنس که مرکبش مالیت بیشتری ندارد
    غش به صورت نقص در جنسی که مرکب از اجزایی است، لکن این ترکیب و هیئت اجتماعیۀ اجزاء، دخالتی در ماهیت آن ندارد؛ مثل اینکه یک تن گندم را می‌‌خرد و مثلاً صد کیلوی آن خاک است. خاکِ کم متعارف است و غش محسوب نمی‌شود. اما اگر زیاد باشد؛ مثلاً به میزان صد کیلو، غش است. ← معامله در آن مقدار موجود بدون حق خیار، صحیح است. و نسبت به آن مقداری که وجود ندارد (صد کیلو) معامله باطل است. (مکاسب محرمه، ج۲۴۹، ص۵)

    اگر برای مشتری، این مقدار خاص خصوصیت دارد، که چنانچه از آن مقدار به او کمتر بدهند، برایش ارزشی ندارد، مثلاً دارویی که اگر میزان خاصی باشد تأثیرگذار است، چنانچه فروشنده کمتر از این مقدار به او بدهد، فایده‌ای ندارد، در این صورت نیز معامله صحیح است و مشتری حق خیار دارد. (مکاسب محرمه، ج۲۴۹، ص۲)

دانلود احکام غِش – آیت الله خامنه ای (مدظله العالی)

لینک کوتاه: https://porsan.org/?p=550