وکالت آن است که انسان کارى را که مى تواند در آن دخالت کند، به دیگرى واگذار نماید، تا از طرف او انجام دهد، مثلاً کسى را وکیل کند که خانه او را بفروشد یا زنى را براى او عقد نماید و پس آدم سفیه چون حق ندارد در مال خود تصرّف کند، نمى تواند براى فروش آن، کسى را وکیل نماید.
(مسأله 2399): در وکالت لازم نیست صیغه بخوانند و اگر انسان به دیگرى بفهماند که او را وکیل کرده و او هم بفهماند قبول نموده، مثلاً مال خود را به کسى بدهد که براى او بفروشد و او مال را بگیرد وکالت صحیح است.
(مسأله 2400): اگر انسان کسى را که در شهر دیگر است وکیل نماید و براى او وکالت نامه بفرستد و او قبول کند، اگر چه وکالت نامه بعد از مدتى برسد وکالت صحیح است.
(مسأله 2401): موکل یعنى کسى که دیگرى را وکیل مى کند و نیز کسى که وکیل مى شود، باید عاقل باشند و از روى قصد و اختیار اقدام کنند و در وکیل و موکل بلوغ نیز معتبر است.
(مسأله 2402): کارى را که انسان نمى تواند انجام دهد، یا شرعاً نباید انجام دهد نمى تواند براى انجام آن از طرف دیگرى وکیل شود، مثلاً کسى که در احرام حج است، چون نباید صیغه عقد زناشوئى را بخواند، نمى تواند براى خواندن صیغه از طرف دیگرى وکیل شود.
(مسأله 2403): اگر انسان کسى را براى انجام تمام کارهاى خودش وکیل کند صحیح است، ولى اگر براى یکى از کارهاى خود وکیل نماید و آن کار را معین نکند وکالت صحیح نیست.
(مسأله 2404): اگر وکیل را عزل کند یعنى از کار برکنار نماید، بعد از آنکه خبر به او رسید نمى تواند آن کار را انجام دهد. ولى اگر پیش از رسیدن خبر آن کار را انجام داده باشد صحیح است.
(مسأله 2405): وکیل مى تواند از وکالت کنار، شود اگر چه موکل غائب باشد.
(مسأله 2406): وکیل نمى تواند براى انجام کارى که به او واگذار شده دیگرى را وکیل نماید، ولى اگر موکل به او اجازه داده باشد که وکیل بگیرد به هر طورى که به او دستور داده، مى تواند رفتار نماید، پس اگر گفته باشد براى من وکیل بگیر، باید از طرف او وکیل بگیرد و نمى تواند کسى را از طرف خودش وکیل کند.
(مسأله 2407): اگر وکیل با اجازه موکل کسى را از طرف او وکیل کند، نمى تواند آن وکیل را عزل نماید. و اگر وکیل او بمیرد، یا موکّل او را عزل کند وکالت دومى باطل نمى شود.
(مسأله 2408): اگر وکیل با اجازه موکّل، کسى را از طرف خودش وکیل کند، موکّل و وکیل اول مى توانند آن وکیل را عزل کنند. و اگر وکیل اول بمیرد، یا عزل شود، وکالت دومى باطل مى شود.
(مسأله 2409): اگر چند نفر را براى انجام کارى وکیل کند و به آنها اجازه دهد هر کدام به تنهائى در آن کار اقدام کند، هر یک از آنان مى تواند آن کار را انجام دهد و چنانچه یکى از آنان بمیرد وکالت دیگران باطل نمى شود ولى اگر نگفته باشد که با هم یا به تنهائى انجام دهند، یا گفته باشد که با هم انجام دهند نمى توانند به تنهائى اقدام کنند و در صورتى که یکى از آنان بمیرد وکالت دیگران باطل مى شود.
(مسأله 2410): اگر وکیل یا موکّل بمیرد، وکالت باطل مى شود، و نیز اگر چیزى که براى تصرف در آن وکیل شده است از بین برود، مثلاً گوسفندى که براى فروش آن وکیل شده بمیرد، وکالت باطل مى شود و اگر یکى از آنها دیوانه یا بیهوش شود در زمان دیوانگى یا بیهوشى وکالت اثرى ندارد، اما بطلان وکالت بنحوى که بعد از برطرف شدن دیوانگى و بیهوشى نیز نتواند عمل را انجام دهد. محل اشکال است، و احوط آن است که بعد از برطرف شدن دیوانگى و بیهوشى بدون مراجعه به موکل عمل وکالت را انجام ندهد.
(مسأله 2411): اگر انسان کسى را براى کارى وکیل کند و چیزى براى او قرار بگذارد. بعد از انجام آن کار، چیزى را که قرار گذاشته باید به او بدهد.
(مسأله 2412): اگر وکیل در نگهدارى مالى که در اختیار اوست کوتاهى نکند و غیر از تصرفى که باو اجازه داده اند تصرف دیگرى در آن ننماید و اتفاقاً آن مال از بین برود نباید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2413): اگر وکیل در نگهدارى مالى که در اختیار او است کوتاهى کند، یا غیر از تصرفى که به او اجازه داده اند تصرف دیگرى در آن بنماید. و آن مال از بین برود، ضامن است پس اگر لباسى را که گفته اند بفروش، بپوشد و آن لباس تلف شود، باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2414): اگر وکیل غیر از تصرفى که به او اجازه داده اند تصرف دیگرى در مال بکند، مثلاً لباسى را که گفته اند بفروش، بپوشد و بعداً تصرفى را که به او اجازه داده اند بنماید، آن تصرف صحیح است.