(مسأله 3501) در بريدن هر عضوى از اعضاى انسان يا آنچه كه در حكم عضو است ديه مىباشد، و ديه هم بر دو قسم است:
1- ديهاى كه مقدار آن در شرع معيّن نيست.
2- ديهاى كه مقدار آن در شرع معيّن است.
امّا در قسم اوّل نظر مشهور ارش است و ارش عبارت است از اينكه شخص آزاد را بنده فرض مىكنند و يك مرتبه او را به صورت سالم قيمت مىگذارند و مرتبه ديگر به صورت معيوب و به مقدار تفاوت بين دو قيمت از جانى گرفته مىشود، اگر جنايت موجب تفاوت گردد. امّا اگر جنايت موجب تفاوت نگردد حاكم شرع مىتواند هر مقدارى را كه مصلحت ببيند از جانى بگيرد امّا اين نظر خالى از اشكال نبوده بلكه ممنوع است. و اظهر آن است كه حاكم شرع مطلقاً مخيّر است، چه جنايت موجب تفاوت گردد چه نگردد.
امّا قسم دوّم كه در شرع، ديه مقدّر و معيّن دارد شانزده مورد است:
اوّل: ديه مو؛ از بين بردن موى سر در صورتى كه ديگر نرويد، ديه كامل دارد. ولى اگر برويد درآن ارش [=تاوان] است. در مورد موى زن، چنان چه تراشيده شود، اگر برويد در آن مهر المثل
مىباشد، ولى اگر اصلًا نرويد، ديه كامل است. اگر موى ابرو تماماً از بين برود، بنابر اقرب ديه آن نصف ديه چشم يعنى دويست و پنجاه دينار طلاى سكه دار و يا سه هزار درهم نقره مسكوك است. چنان چه قسمتى ازابرو از بين برود به نسبت آن ديه مىگيرند. اگر ريش كسى را بتراشند، بنابر اظهر ديه ندارد، امّا اگر بعد ازتراشيدن ريش برويد در آن ارش است و تعيين ارش هم در دست حاكم شرع است ولى اگر ريش نرويدنظر مشهور اين است كه در آن ديه كامل است امّا اين نظر اشكال دارد و اظهر آن است كه در آن ارش است.
دوّم: ديه دو چشم؛ ديه دو چشم ديه كامل است و در يك چشم نصف ديه است و در اين جهت بين چشم سالم، كم بين، ضعيف، چشم لوچ و دو بين و درشت، فرقى نيست. پلكهاى چهارگانه بنابر اظهر ديه كامل ندارد. در پلك بالايى ثلث ديه چشم مىباشد كه عبارت است از صد و شصت وشش دينار و دو ثلث (3/ 2) دينار و در پلك پايينى نصف ديه يك چشم است كه دويست و پنجاه دينارمى باشد. امّا در مورد مژگان در شرع اندازهاى براى آنها بيان نشده، حتى اگر با پلكها ضميمه شود. البته اگر مژگان جداگانه از بين بروند در آنها ارش است.
(مسأله 3502) اگر پلكها با دو چشم از جا درآورده شوند، يك ديه كفايت نمىكند، يعنى هم بايد ديه پلكها و هم ديه دو چشم را بدهد.
(مسأله 3503) اگر چشم سالم كسى كه چشم ديگر او كور است درآورده شود، در آن ديه كامل است و اقرب اين است كه فرقى نمىكند كورى يك چشم به حسب خلقت باشد يا به سبب آفت آسمانى يا جنايت، همچنان كه فرق نمىكند اگر كورى يك چشم به سبب جنايت بوده ديه آن را از جانى گرفته باشد يا نگرفته باشد. در فروبردن چيزى به چشم كور ثلث (3/ 1) ديه است، بازهم در اينكه كورى چشم اصلى باشد يا عارضى فرقى نيست و حكم چنين است در بريدن هر عضو فلج كه ديه آن ثلث (3/ 1) ديه عضو سالم است.
(مسأله 3504) اگر چشم شخصى را در بياورد و ادّعا كند كه وى چشم بينا نداشته ولى مجنى عليه ادّعاكند كه چشمش سالم بوده، در اين صورت اظهر اين است كه قول مجنى عليه با قسم پذيرفته مىشود وحكم چنين است اگر اختلاف بين جانى و مجنى عليه در ساير اعضا از اين ناحيه باشد.
سوّم: ديه بينى؛ اگر بينى از ريشه در آورده شود يا نرمى بينى بريده شود درآن ديه كامل
است و در بريدن پايانه بينى نصف ديه بينى است.
(مسأله 3505) در قطع يكى از دو سوراخ بينى قول صحيح اين است كه ديه آن ثلث (3/ 1) ديه است.
چهارم: ديه دو گوش؛ در دو گوش ديه كامل و در يكى از آنها نصف ديه است و در قسمتى از آن به نسبت آن مقدار، ديه مىباشد و در نرمه گوش ثلث (3/ 1) ديه گوش است.
پنجم: ديه دو لب؛ در آن ديه كامل و در هريك از آنها بنابر اظهر نصف ديه است و آنچه از دولب بريده شود به نسبت آن ديه گرفته مىشود.
ششم: ديه زبان؛ اگر زبان سالم از بيخ درآورده شود ديه كامل و در بريدن زبان لال ثلث (3/ 1) ديه است. چنان چه مقدارى از زبان بريده شود به نسبت آن از حيث مساحت ديه گرفته مىشود، امّا در زبان سالم به حروف معجم محاسبه مىشود و به نسبت آن حروفى كه نمىتواند ادا نمايد، ديه داده مىشود.
بنابراظهر حروف معجم بيست و نه تا است.
(مسأله 3506) مقدار بريده شده در زبان سالم براساس حروف معجم محاسبه مىشود نه مقدارمساحت. بنابراين اگر ربع (4/ 1) زبان بريده شود ولى نصف كلامش از بين رفته باشد در آن نصف ديه است و اگر نصف زبان بريده شود ولى ربع (4/ 1) كلامش از بين رفته باشد در آن ربع (4/ 1) ديه است. همه اينها بنابراظهر است، هرچند احتياط آن است كه بين ديه قطع و ديه از بين رفتن منفعت جمع نمايد.
(مسأله 3507) هرگاه بر شخصى جنايتى وارد شود كه قسمتى از كلامش به سبب بريده شدن قسمتى اززبانش يا به غير آن از بين برود و ديه را بگيرد، امّا كلامش دوباره برگردد، بعضى گفته اند كه ديه برگردانده مىشود، امّا قول صحيح تفصيل است بين آن جايى كه برگشتن كلام كاشف باشد از اينكه از بين رفتن كلام عارضى بوده و در حقيقت از بين نرفته است و بين جايى كه واقعاً از بين رفته باشد. بنابراين در صورت اوّل ديه برگردانده مىشود، امّا در صورت دوّم برگردانده نمىشود، همان طورى كه اگر زبانش را ببرّد، سپس خداى تعالى آن را بروياند و بر حالت اولىاش برگرداند، بازهم ديه پس داده نمى شود.
(مسأله 3508) اگر زبان دو سر داشته باشد مانند زبان شقه شده، و يكى از آنها را ببرّد، اعتبار
به حروف است. چنان چه بتواند به همه حروف سخن بگويد ديه مقدّر و معيّنى ندارد بلكه در آن [ارش] است و اگر با بعضى از حروف بتواند سخن بگويد، ديه به نسبت آن حروفى كه از بين رفته است گرفته مىشود، هرچند احتياط اين است كه بين ديه قطع و ديه از بين رفتن منفعت جمع نمايد.
(مسأله 3509) در قطع زبان بچه ديه كامل است. امّا اگر بچه به حدّى رسيده باشد كه طبيعتاً بايد سخن بگويد ولى سخن نمىگويد، چنان چه بداند يا اطمينان داشته باشد كه آن بچه لال است، در آن ثلث ديه است و در غير آن ديه كامل مىباشد.
هفتم: ديه دندانها؛ در آنها ديه كامل است و اين ديه بر بيست و هشت دندان تقسيم مىشود كه شانزده تاى آنها در عقب دهان و دوازده دندان در جلو دهان است. ديه هر دندانى از جلو دهان پنجاه دينار است. بنابراين ديه مجموع دندانهاى جلو ششصد دينار مىشود، ولى ديه هر دندان عقب اگر بشكند و از بين برود نصف ديه دندانهاى جلو است كه بيست و پنج دينار مىباشد. بنابراين ديه مجموع دندانهاى عقب چهار صد دينار است و مجموع ديه دندانهاى جلو و عقب به هزار دينار مىرسد. اگر دندانها از بيست و هشت عدد كمتر باشند، به نسبت آن از ديه كم مىشود[1]، و همين طور اگر بيشتر از بيست و هشت باشد. البته در دندان اضافى حكومت (ارش) است اگر به تنهايى در آورده شود.
(مسأله 3510) اگر دندان ضربه بخورد بايد يك سال منتظر ماند، اگر بيفتد ضارب بايد ديه آن رابدهد، ولى اگر نيفتد بلكه سياه شود دو ثلث (3/ 2) ديه آن را غرامت مىدهد و اگر بعد از سياه شدن بيفتد، نظر مشهور اين است كه ثلث ديه آن برعهده ضارب مىآيد و اين نظر خالى از قوّت نيست.
(مسأله 3511) در ثبوت ديه فرقى نيست، بين اينكه دندان از ريشهاش كه در لثه ثابت است درآورده شود وبين اينكه دندان را از لثه بشكند، امّا اگر يكى دندان را از لثه بشكند و ديگرى آن را از لثه دربياورد، بر اوّلى ديه آن است و اگر دندان شكسته از دندانهاى جلو باشد، ديه آن پنجاه دينار است ولى اگر از دندانهاى عقب باشد ديه آن بيست و پنج دينار مىباشد و بر دوّمى ارش
[1] – يعنى هر تعداد از دندانها كه موجود نباشد ديه ندارد.
است.
(مسأله 3512) اگر دندان بچه در آورده شود يا تماماً شكسته شود، بعيد نيست كه به طور كلى ديه ثابت باشد حتى اگر برويد.
(مسأله 3513) اگر انسان به جاى دندان درآورده شده دندان مصنوعى ثابت بكارد و كسى آن را دربياورد، ديه ندارد امّا در آن حكومت [ارش] است.
هشتم: ديه فكّ اسفل؛ فك اسفل (پايينى) دو استخوانى است كه در چانه باهم تلاقى مىكنند و دو طرف آنها ازدو جانب صورت به گوش متصل مىشوند كه روى آنها دندانهاى پايينى مىرويند و در آنها ديه كامل است و در هريك از آنها نصف ديه است. اين در صورتى است كه آنها به طور جداگانه از دندان هادرآورده شوند ولى اگر با دندانها درآورده شوند در هر يك از آنها ديه خودش مىباشد.
نهم: ديه دو دست؛ در دو دست ديه كامل است و در هر يك از آنها نصف ديه. چنان چه دست بريده شود انگشتان حكمى ندارند.
(مسأله 3514) اگر دست از مچ بريده شود، بدون ترديد ديه ثابت مىباشد. امّا اگر با دست مقدارى ازمچ بريده شود، نظر مشهور بين فقها اين است كه در آن ديه بريدن دست است و در بريدن مقدار اضافه ارش مىباشد. البته اين نظر اشكال دارد بلكه بعيد نيست كه در اين مورد تنها بر ديه اكتفا شود.
(مسأله 3515) اگر شخصى در مچ، دو دست داشته باشد كه يكى از آنها اصلى و ديگرى زيادى باشد، در اين فرض چنان چه دست اصلى بريده شود، ديه آن پانصد دينار است ولى اگر دست زيادى بريده شود، بعضى گفته اند كه ديه آن ثلث (3/ 1) ديه دست اصلى است و اين قول اشكال دارد، اقرب اين است كه مرجع در آن ارش است.
(مسأله 3516) اگر دست اصلى با دست زيادى مشتبه گردد و تشخيص يكى از آنها از ديگرى ممكن نباشد، در اين صورت اگر هر دو باهم بريده شوند در آن يك ديه كامل دست و ارش است، ولى اگر يكى از آنها بريده شود، در آن ارش است مادامى كه از ديه كامل دست زياد نشود.
(مسأله 3517) اگر ذراعى كه كف ندارد يا بازو بريده شود، در آن نصف ديه است.
دهم: ديه انگشت ها؛ نظر مشهور اين است كه در بريدن هر يك از انگشتان دو دست يا دو پا
عُشر (10/ 1) ديه است، ولى گروهى گفتهاند كه در بريدن انگشت شصت ثلث (3/ 1) ديه دست يا پا است و در هريك از چهار انگشت باقيمانده، سُدس (6/ 1) ديه دست يا پا مىباشد و اقرب قول دوّم است.
(مسأله 3518) ديه هر انگشت به غير انگشت شصت بر سه بند و گره تقسيم شده است و ديه انگشت شصت بر دو بند تقسيم شده است به لحاظ اينكه انگشت شصت بند سوّم ندارد. بنابراين اگربند وسط از انگشتان چهارگانه- به غير شصت- بريده شود، ديه آن پنجاه و پنج دينار و ثلث (3/ 1) دينار است و چنان چه مفصل بالاتر از آن بريده شود، ديه آن بيست و هفت دينار و
…
دينار است.
(مسأله 3519) ديه جداكردن ناخن از هر انگشت دست پنج دينار است، اگر ناخن نرويد يا سياه برويد.
(مسأله 3520) ديه جداكردن ناخن شصت پا سى دينار است و ديه جداكردن ناخن از هر انگشت- به غير انگشت شصت- ده دينار است.
(مسأله 3521) در انگشت زيادى در دست يا پا، ثلث (3/ 1) ديه انگشت سالم است و در بريدن عضو فلج ثلث (3/ 1) ديه آن است.
يازدهم: ديه نخاع؛ بعيد نيست كه در آن ارش باشد نه ديه كامل.
دوازدهم: ديه پستان ها؛ در قطع پستان ديه كامل است و در هر يك از آنها نصف ديه است، ولى اگر پستانها را با مقدارى از پوست سينه ببرّد، در قطع آنها ديه و در بريدن پوست سينه ارش است. امّا اگر علاوه بر اينها سينه را هم سوراخ نموده است ديه سوراخ كردن را نيز بايد بدهد.
(مسأله 3522) در هر يك از دو نوك پستان مرد ثمن (8/ 1) ديه است كه عبارت است از صد و بيست و پنج دينار طلا و همين طور است حكم در بريدن نوك پستان زن.
سيزدهم: ديه آلت مردانگى؛ بريدن حشفه[1] و بيشتر از آن ديه كامل دارد و در اين حكم بين جوان، پير، كوچك و بزرگ فرقى نيست. امّا كسى كه تخم هايش كشيده شده و چنان چه اين عمل موجب فلج شدن آلتش نگردد در بريدن آن ديه كامل است، ولى اگر كشيدن تخمها موجب
[1] – سرآلت و قسمت ختنه گاه را حشفه گويند.
فلج شدن آلت اوگردد، در اين صورت اگر آلت بريده شود در آن ثلث (3/ 1) ديه است و اگر كارى كند كه موجب فلج شدن آلت گردد جانى بايد دو ثلث (3/ 2) ديه را بدهد و حكم چنين است در بريدن آلت شخص اخته. بنابراين اگر كوبيدن تخمها موجب فلج شدن آلت شخص اخته نگردد، در بريدن آلت او ديه كامل است ولى اگرمنجر به فلج شدن آلت او گردد در بريدن آلتش ثلث (3/ 1) ديه مىباشد.
(مسأله 3523) در بريدن قسمتى از ختنه گاه، مقدار بريده شده نسبت به تمام ختنه گاه محاسبه مىشودو به همان نسبت ديه آن داده مىشود.
(مسأله 3524) اگر يكى ختنه گاه و ديگرى بقيه آلت شخصى را ببرّد بر اوّلى ديه كامل و بر عهده دوّمى ارش است.
(مسأله 3525) نظر مشهور اين است كه اگر كسى آلت عنّين[1] را ببرّد بايد ثلث (3/ 1) ديه را بدهد. اين نظربه واقع نزديكتر است به لحاظ اينكه ديه عضو فلج، ثلث (3/ 1) ديه عضو سالم است.
(مسأله 3526) در بريدن دو بيضه ديه كامل و در بريدن يكى از آنها نصف ديه مىباشد و بنابر اظهرديه بيضه چپ و راست، باهم فرق ندارد.
چهاردهم: ديه دو شفر؛ آنها دو گوشتى هستند كه عورت زن را احاطه كرده اند كه در بريدن آنها ديه كامل و در بريدن يكى از آنها نصف ديه مىباشد. البته در اين حكم بين زن سالم و غير سالم مانند زنى كه عورت او مسدود است و زنى كه داخل عورت او استخوانى است كه مانع از دخول مىشود و زن كوچك، بزرگ، افضا شده و باكره فرقى نيست و در بريدن ركب (قسمت زير شكم زن كه مو در آنجا مىرويد) ارش است.
پانزدهم: ديه دو دنبه؛ ديه بريدن دو دنبه باهم ديه كامل است و چنان چه يكى از آنها بريده شود نصف ديه مىباشد ولى اگر مقدارى از هر يك آنها بريده شود بايد شخص جانى ارش بدهد.
شانزدهم: ديه دو پا؛ ديه بريدن هر دو پا ديه كامل و ديه بريدن يكى از آنها نصف است و در اين حكم بين اينكه دو پا از مفصل يا از ساق يا از زانو يا از ران بريده شود فرقى نيست.
(مسأله 3527) ديه بريدن انگشتان دو پا ديه كامل است.
[1] – آلتى است كه موقع نزديكى حركت و توان لازم را ندارد.
(مسأله 3528) ديه بريدن دو ساق پا ديه كامل و در بريدن يكى از آنها نصف ديه مىباشد، و همين طور است حكم در بريدن دو ران.