اوّل: رو به قبله بودن ذبيحه در حال ذبح، به اين معنى كه جاى بريدن و صورت حيوان رو به قبله باشد، پس اگر عالماً وعامداً حيوان را رو به قبله سر نبرد، گوشت او حرام مىشود، امّا اگر رو به قبله نبودن حيوان در حال سربريدن از روى فراموشى يا ندانستن حكم باشد يا ذبح كننده در قبله اشتباه نمايد، در همه اين موارد ذبيحه حرام نمىشود، هم چنين اگر شخصى كه حيوان را سر مىبرد جهت قبله را نداند يا نتواند حيوان را در حال سربريدن رو به قبله نمايد و نسبت به تذكيه آن هم ناچار باشد- مانند حيوانى كه در چاه افتاده و مانند آن- در اين صورت ذبيحه حرام نمىشود.
(مسأله 2910) رو به قبله بودن خود ذابح شرط نيست، اگرچه احتياط است.
(مسأله 2911) اگر بترسد كه تا ذبيحه را رو به قبله نمايد او خواهد مُرد، ظاهراً روبه قبله كردن آن لازم نيست.
(مسأله 2912) در حال ذبح جايز است كه ذبيحه را به جانب راست روى زمين قرار دهد- مانند ميّت در حال دفن- يا به جانب چپ، هم چنين جايز است كه حيوان را در حالت ايستاده، رو به قبله ذبح نمايد.
دوّم: تسميه (ذكر خدا گفتن با حالت توجه)، و اگر عمداً آن را ترك كند ذبيحه حرام مىشود و اگر از روى فراموشى آن را ترك كند، حرام نمىشود و احتياط مستحب آن است كه هر وقت يادش بيايد «بسم الله» بگويد و اگر از روى جهل به حكم، ذكر خدا گفتن را ترك كند، ظاهراً حرام مىشود.
(مسأله 2913) تسميه را بايد بر ذبيحه و از جهت سربريدن بگويد و ذكر خدا گفتن اتفاقى يا تسميه به عنوان ديگر كفايت نمىكند و ظاهر آن است كه تسميه را بايد هنگام ذبح و مقارن آن انجام دهدبنابراين اگر هنگام مقدّمات ذبح، مثلًا در زمان بستن دست و پاى حيوان ذكر خداوند گفته شود كفايت نمى كند.
(مسأله 2914) ذبح توسط فرد لال جايز است وتسميه او، حركت دادن زبان واشاره انگشت است.
(مسأله 2915) در تسميه، ذكر خداوند متعال همراه با تعظيم كفايت مىكند، مانند گفتن «الله اكبر» يا «الحمد لله» و يا «بسم الله» و اكتفا كردن به اسم شريف به تنهايى مانند «اللَّه» اشكال دارد، بلكه منع است چنانچه در بحث شكارگذشت.
سوّم: آنچه در حال سر بريدن حيوان معتبر مىباشد زنده بودن ذبيحه در حال وقوع ذبح است، اگرچه نيمه جان باشد، بنابراين اگر ذبح كننده در هنگام ذبح، علم به حيات داشته باشد يا اماره بر آن دلالت كند، مانند حركت دادن دُم يا چشم يا گوش، گوشت حيوان، حلال مىباشد، اگرچه در زمان سربريدن خون خارج نشود يا قطره قطره خارج شود. اگر نسبت به حيات ذبيحه شك كند، در حكم به زنده بودن در زمان ذبح كافى است كه بعد از تمام شدن ذبح، حركتى در اعضاى حيوان پيدا شود، اگرچه كم باشد مانند پلك زدن و نظير آن و اگر به حيات او در حين ذبح، علم داشته باشد نيازى به اين حركت هم نيست.
(مسأله 2916) چهارم: ممكن است كه شروع به ذبح نمودن از محل آن معتبر نباشد، بنابراين اگرحيوانى را از قفا (پشت گردن) ذبح كند و اوداج اربعه (چهار رگ) را ببرد بدون اين كه گردن او را قطع كند يا از جاى ديگر شروع كند، كفايت آن بعيد نيست، اگرچه احتياط ترك آن است، بنابراين اگر كارد را زير رگهاى چهارگانه فرو كند و آنها را قطع كند ممكن است كه چنين سربريدنى صحيح باشد، زيرا معيار همان قطع اوداج است، چه شروع از مذبح باشد يا ازجاى ديگر.
(مسأله 2917) احتياط لازم آن است كه سر ذبيحه را عمداً قبل از مرگ قطع نكند، ولى اگر اين كار از روى غفلت يا تيزى كارد يا غير آن باشد، اشكال ندارد. چنان كه احتياط آن است كه هنگام ذبح، عمداًحيوان را قطع نخاع نكند؛ نخاع رشته سفيدى است كه از وسط ستون فقرات از گردن تا دُم كشيده شده است.
(مسأله 2918) اگر پرندهاى را ذبح كند وسرش را عمداً قطع كند، اظهر آن است كه خوردن آن جايز است، امّا بعيد نيست كه قطع كردن سرپرنده در صورت عمد و با توجه، حرمت تكليفى داشته باشد.
(مسأله 2919) در بين چهارپايان، تذكيه شتر با نحر است كه در غير شتر نحر جايز نيست، پس
اگرشتر را با ذبح يا غير شتر را با نحر، تذكيه كند، حلال نمىشوند. البته اگر تذكيه آن را درك نمايد، به اين صورت كه غير شتر را اوّل نحر كند و پيش از مردنش آن را ذبح نمايد، حلال مىباشد، يا شتر را اوّل ذبح كند و قبل از مردن، او را نحر نمايد، حلال مىباشد.
(مسأله 2920) چگونگى نحر شتر اين است كه وسيلهاى مانند كارد يا نيزه يا داس، در گودى كه دربالاى سينه شتر و چسپيده به گردن او مىباشد، فرو برده شود. و هرآنچه در ذبح كننده شرط است. ازقبيل مسلمان بودن و … در نحر كننده نيز شرط مىباشد، همچنان كه در وسيله نحر نيز تمام چيزهايى كه در وسيله ذبح شرط بود مانند اين كه ابزار، آهن باشد نه استيل و مانند آن، معتبر مىباشد. در نحر تسميه و رو به قبله بودن شتر و حيات در حال نحر، واجب است، چنان كه در ذبح واجب بود و نحر شتر در حال ايستاده، يا به زانو نشسته، در صورتى كه رو به قبله باشد جايز است.
(مسأله 2921) اگر ذبح يا نحر حيوان ممكن نباشد مانند حيوانى كه سرپيچى كند يا حيوانى كه ديوارروى او خراب شده يا در چاه يا رودخانه افتاده ومانند اين ها، در اين صورت جايزاست كه حيوان را باشمشير يا خنجر يا كارد و مانند آنها، زخمى كند، اگرچه موضع زخم جاى تذكيه نباشد و گوشت او با اين عمل حلال مىشود. البته تسميه و اجتماع شرايط ذابح در عاقر يعنى- كسى كه با زخم واردكردن حيوان را مىكشد- لازم است.
(مسأله 2922) تذكيه جنين مربوط به تذكيه مادر اوست بنابراين اگر مادرش بدون تذكيه بميردوجنين نيز در شكم او بميرد، خوردنش حرام است. نيز اگر جنين زنده خارج شود وبدون تذكيه بميرد. امّا اگر زنده خارج شود و تذكيه شود، يا مادرش تذكيه شود وجنين در شكم او بميرد، خوردنش حلال مىباشد.
(مسأله 2923) اگر مادر جنين تذكيه و جنين زنده خارج گردد، امّا وقت براى تذكيه نباشد وبدون تذكيه بميرد، اقوى حرمت آن است. امّا اگر مادرش بدون تذكيه بميرد و جنين زنده خارج گردد و وقت براى تذكيه نباشد و بميرد، باز هم اشكالى در حرمت آن نيست.
(مسأله 2924) اگر مادر جنين بميرد، بايد به مقدار متعارف شكم او را بشكافد وجنين را از آن خارج و تذكيه نمايد و اگر به تأخير بيندازد تا جنين در شكم مادر بميرد، حرام مىگردد، چنان كه اگر جنينى بعد از شكافتن شكم مادرش وقبل از تذكيه او بميرد، حرام است.
(مسأله 2925) در حلال شدن جنين با تذكيه مادرش، معتبر است كه جنين تام الخلقه بوده و
مو و كُرك بر او روييده باشد، وگرنه با تذكيه مادرش حلال نمى شود. به عبارت ديگر حلال شدن جنين بدون تذكيه مشروط به سه چيز است:
1- تذكيه مادر جنين.
2- تمام بودن خلقت آن، بطورى كه مو وكُرك بر آن روييده باشد.
3- مردن جنين قبل از خارج كردن از شكم مادر باشد.
(مسأله 2926) در تذكيه جنين به واسطه تذكيه مادرش، بين حيوان حلال گوشت و حرام گوشتى كه قابليت تذكيه را دارد فرقى نيست.
(مسأله 2927) هر حيوان حلال گوشتى قابل تذكيه مىباشد و وقتى تذكيه شد، پاك و خوردنش حلال مىشود. امّا حيوانات نجس العين، مانند سگ و خوك، قابل تذكيه نمىباشند و بعد از تذكيه نيز برنجاست خود باقى مىمانند و انسان نيز قابل تذكيه نيست و هر وقت بميرد نجس است و بدنش پاك نمىشود مگر با غسل دادن اگر مسلمان باشد. امّا كافر- اگر گفتيم نجس است- با غسل نيز پاك نمىشود، امّا ساير حيوانات حرام گوشت، ظاهر آن است كه آنها قابل تذكيه مىباشند، در صورتى كه پوست آنها به عنوان لباس، فرش وغير آن قابل استفاده باشد. فرقى بين درندگان از قبيل شير، پلنگ، روباه و … و خزندگانى كه در زير زمين زندگى مىكنند، مانند موشخرما وموش صحرايى و امثال اينها نيست، و اگر تذكيه شوند، استعمال پوستشان، جايز مىباشد و مىشود از آن ظرف آب يا روغن درست كرد و اگر چيزى مرطوب با آن ملاقات كند، نجس نمىشود. امّا حيوانى كه گوشت او خورده نمىشود، اگرخون جهنده نداشته باشد، مردار آن پاك است و بنابر اظهر انتفاع از اجزاء آن مانند پوست جايز است، اما فروش آنها جايز نيست مگر اين كه تذكيه شود.
(مسأله 2928) در حيوانى كه گوشت آن خوردنى نيست ولى قابل تذكيه است، در صورتى كه پوست داشته باشد، فرقى نيست كه پرنده باشد يا غير پرنده.
(مسأله 2929) اگر گوشت حيوانى كه خون جهنده دارد، پيدا شود و معلوم نباشد كه تذكيه شده يا نه، بنابرعدم تذكيه گذاشته مىشود، پس خوردن آن گوشت واستعمال پوست آن، اگر از حيواناتى باشد كه تذكيه در آن معتبر است، جايز نمىباشد. امّا اگر چيزى مرطوب با آن ملاقات كند، نجس نمىشود. البته اگر در دست مسلمان باشد و او طورى تصرّف كند كه با تذكيه سازگار
است، حكم مىشود كه تذكيه شده است، اما چنانچه بداند كه مسلمان آن را بدون تحقيق از كافر گرفته، حكم به عدم تذكيه مىشود. امّا آنچه از مجهول الاسلام گرفته مىشود، چنانچه در شهرهايى باشد كه مسلمانان اكثريت دارند، به منزله آن است كه از دست مسلمان گرفته شده است، ولى اگر گوشت يا پوست در دست مسلمان باشد و نداندكه آن را براى خوردن يا ساختن كفش بكار مىبرد يا براى مصرفحيوان و ساختن ظرف براى حمل زباله، حكم به حلال بودن آن نمىشود.
(مسأله 2930) آنچه از دست كافر گرفته مىشود، مثل پوست يا گوشت و چربى، در حكم غير مذكّى است، و بنابر اقرب ادعايش در مورد تذكيه حيوان پذيرفته نمىشود، البته اگر بداند كه در دست مسلمان بوده وطورى در آن تصرف مىكرده كه با تذكيه سازگار باشد در حكم مذكى است. امّا روغن ماهى كه ازبلاد كفار آورده مىشود، اگر از كافر بخرد و در تذكيه آن شك كند، خوردن آن بدون ضرورت جايزنيست و اگر تذكيه ماهى را يقين كند، ولى نداند كه ماهى پولك دار است يا نه، بنابراظهر خوردن روغن آن جايز است و اگر آن را از مسلمان بخرد و بداند كه مسلمان آن را بدون تحقيق از كافر گرفته است، خوردنش نيز جايز است.
(مسأله 2931) در مورد مسلمانى كه تصرف او نشانه بر تذكيه مىباشد، فرقى نيست بين مؤمن ومخالف وبين كسى كه معتقد است ميته با دباغى پاك مىشود وغير او يا كسى كه شرايط معتبر درتذكيه را قبول دارد وكسى كه قبول ندارد.
(مسأله 2932) پوستى را كه از كشورهاى اسلامى مىآورند يا در آن جا ساخته شده يا بر زمين مسلمانها افتاده وآثار استعمال در آنها موجود باشد، در حكم مذكّى است و نياز به جستجو ندارد و گوشتهايى نيز كه از كشورهاى اسلامى وارد مىشوند در حكم پوست است.
(مسأله 2933) براى ذبح ونحر آدابى ذكر شده است. در ذبح گوسفند مستحب است كه دو دست ويك پايش را ببندد و پشم يا مويش را بگيرد تا سرد شود. و در ذبح گاو مستحب است كه چهار دست وپايش را ببندد ودم او را رها كند. و در شتر اگر نشسته نحر مىكند، مستحب است كه دستهايش را از پايين تا زير بغل ببندد و پاهايش را رها كند، امّا اگر ايستاده نحر كند، سزاوار است كه دست چپش بسته باشد. و در پرنده مستحب است كه بعد از ذبح رها شود، و مستحب است كه تيغ را تيز كند و سريع ببرد و به حيوان تيغ را نشان ندهد و حيوان را از جايى به جايى ديگر حركت ندهد، بلكه در جاى خودش بگذارد تا بميرد و با مدارا و رفق به سوى محل ذبح سوق دهد و قبل از ذبح او را آب دهد و كارد را با قوّت و قدرت و سرعت بر مذبح بكشد تا آسانتر ذبح شود.
(مسأله 2934) ذبح كردن در شب و در روز جمعه تا زوال، كراهت دارد.