نیاز به هم نوع, همزاد و همراه انسان است. ارتباط و زیستن با یکدیگر, رکن اجتناب ناپذیر زندگى است. انسان, در جمع, خواسته هاى خود را برآورده مى بیند و استعداد و توانایى هاى خویش را با بودن در کنار هم مى شکوفاند. دوام و بقاى نسل او, با هم زیستن است. نیاز با هم زیستن, مایه پایبندى انسان به پیمانها و قراردادهاى اجتماعى است.
از سوى دیگر, ویژگیهاى درونى, باورهاى دینى و مذهبى, گرایشهاى قومى و قبیله اى, کششهاى جغرافیایى و منطقه اى و… همواره بین او و هم نوعان, مرزهایى به وجود آورده اند و نگذاشته اند او در این خواسته طبیعى خویش آزاد باشد. گاه این محدودیتها, به درون خانواده که نیازى است نخستین و مایه قوام زندگى و سرزنده بودن و پویایى جامعه, راه مى یابد.
انسان این دو واقعیت را در زندگى خود پذیرفته است: گرایش به زیستن با هم نوع, وجود حصارهاى نامرئى محدودگر.
انسان در این بین, همواره سعى داشته است, بین این دو واقعیت ارتباط و هماهنگى خردپسندانه اى به وجود آورد و راههاى گوناگونى را پیموده و آیینهاى بسیارى رامحک زده است.
آن مکتب و مرامى موفق خواهد بود که بتواند به دور از زیاده روى و کم روى, با قانونها و آیینهاى خویش, انسان را در این مهم کمک کند و چگونه زیستن با هم نوع را به او بیاموزد.
فقه پاسخ گوى چگونگى ارتباط انسان با خدا, طبیعت و هم نوع است. بخش مهم آن به احکام چگونه زیستن با هم نوعان که هم کیش و مذهب نیستند, اختصاص دارد.
سرتاسر فقه, از کتاب طهارت تا دیات, سرشار است از دستورهایى که چگونه زیستن با کافران را به مسلمانان مى آموزد. شاید بتوان گفت: از اولى ترین موضوعاتى است که مسلمانان با آن روبرو بوده اند.
از روزى که پیامبر اسلام(ص), نخستین پیام وحى را در مرکز شرک و بت پرستى دریافت, تا آن روزى که در کنار یهودیان و مسیحیان مدینه تشکیل حکومت داده و با آنان پیمان مى بندد و چه آن گاه که پیکهاى دعوت خویش را به خارج از جزیرةالعرب گسیل مى دارد و… او را درگیر با این موضوع مى بینیم که با رفتار و گفتار خویش, چگونه زیستن با بیگانگان را به مسلمانان مى آموزد.
این سخن که بیشتر مستشرقان و اسلام شناسان غرب ادعا مى کنند که اسلام دین شمشیر است و هرگز براى غیر پیروان خود حق حیات قائل نیست, اتهامى بیش نیست و بیشتر براى سرپوش گذاشتن بر جنایتهاى خود و محکمه هاى تفتیش عقائد قرون وسطاى اروپا, انجام گرفته و مى گیرد.
اگر کسى اندک آشنایى با اسلام داشته باشد, بى پایگى این سخنان بر او آشکار مى شود.
اسلام که هرگونه اجبارى را در پذیرش دین رد مى کند و به روشنى عقیده را تحمیل پذیر نمى داند:
(لا اکراه فى الدین)
بقره/258
اسلامى که اجبار و اکراه بر پذیرش ایمان را خلاف مشیت الهى مى داند:
(ولو شاء ربک لآمن من فى الأرض جمیعاً, أفأنت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین)
یونس/100
وظیفه پیامبرش را تنها رساندن پیام مى شمارد:
(وما على الرسول الا البلاغ)
مائده/100
و تبلیغ پیام را نیز بر شیوه منطقى و مسالمت آمیز استوار مى سازد:
(ادع الى سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن)
نحل/127
و افزون بر این با کافرانى که با مسلمانان دشمنى نورزند و بر حریم آنان دست نیندازند, به نیک رفتارى و دادگرى سفارش مى کند.
(لاینها کم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین)
ممتحنه/9
و…
آیا با وجود چنین محکماتى مى توان گفت: اسلام همزیستى با کافران را رسمیت نداده و قانونها و آیینهایى براى آن در نظر نگرفته است؟
اگر در قوانین اسلام, جز قانون ذمّه نبود, کافى بود تا هر منصفى به پذیرش همزیستى در اسلام, آن هم در بهترین گونه آن, اعتراف کند, چنانکه برخى چنین اعترافى کرده اند.
ذمّه قرار دادى است که با آن دسته از کافران اهل کتاب که حاضر نیستند اسلام را بپذیرند, بسته مى شود و به آنان اجازه مى دهد در کنار مسلمانان زندگى کنند. و دولت اسلامى را موظف مى سازد از آنان حمایت کند و جان, مال و ناموس آنان را در امان قرار دهد و به آزادى آنان در انجام مراسم مذهبى, پایبند باشد.
از آرمان تا واقعیت
امکان دارد وجود آموزه هایى همچون: جهانى بودن دین اسلام, حق بودن این دین و باطل بودن هر دین و مرا که غیر آن است: (ان الدین عنداللّه الاسلام.) تشریع جهاد با کافران و… براى برخى ذهنیتى بسازد که در درستى اصل همزیستى با کافران تردید ورزند و یا دست کم آن را در حد یک ضرورت بپذیرند, نه یک اصل معتبر در روابط مسلمانان با کافران.
تردیدى نیست که اسلام, دین جهانى است, برترین ادیان الهى و تنها دینِ برحق که مورد پذیرش خداوند است, آینده از آن این دین است و انسانها در مسیر تکاملى خود, به آن جا خواهند رسید که در برابر این دین تسلیم شوند. وعده الهى است که (لِیُظْهِرْ على الدین کله) و به طور قطع, چنین روزى خواهدرسید, تلاش و آمادگى و انتظار چنان روزى نشانه ایمان مؤمنان است و…
تمامى اینها, عقیده و آرمان هر مسلمان است, ولى باید دانست که بین واقعیتها و آنچه هست, تا آرمانها و آنچه باید باشد, فاصله بسیار است و دشواریها و باز دارنده ها فراوان. تا رسیدن به آرمانها چه باید کرد؟ آیا مى توان همه واقعیتها را نادیده گرفت و چشم از واقعیتها فرو بست, یا آن که باید از آنچه هست نردبانى براى رسیدن به آنچه باید باشد, ساخت. کارى که آورنده این آموزه ها, در چند سال حیات مبارکش بدان دست زد و چندین گام, خود را به آرمانها نزدیک ساخت.
بنابر این, تکیه بر آرمانها, به همان میزان رهزن خواهد بود که تفسیر نادرست از همزیستى. همزیستى با کافران, به بى پروایى و بى قیدى در روابط با کافران و نادیده گرفتن حدود و آیینهاى شریعت نیست, بلکه چنانچه اشارت رفت, ما اصل همزیستى با کافران را از وجود انبوه قانونها و احکام دین در چگونگى روابط با کافران مى گیریم. این فقه و شریعت است که قانونهاى چگونه زیستن را براى ما تعیین مى کند و کار فقیه در هر زمان, کاوش براى دستیابى به این قاعده ها و آیینهاست.
نکته هایى در بایستگى
1 . بحث از همزیستى با کافران, سخن از روابط انسانهاست و مقوله روابط, از موضوعاتى است که در بستر زمان و مکان دگرگونى مى پذیرد. به طور طبیعى, احکام یکسانى نخواهند داشت و هر زمانى تحقیقى نو مى خواهد.
2 . مورد ابتلا بودن: در گذشته هاى دور, که در هم آمیختگى زندگى مسلمانان با کافران فراوان بود و حتى کافران به گونه برده به داخل خانه مسلمانان راه یافته بودند, احکام چگونه زیستن با آنان از پر ابتلا ترین مسائل مسلمانان به شمار مى آمد. با گسترش قلمرو اسلام و گرویدن بسیارى از کافران به اسلام و از بین رفتن نظام برده دارى, ارتباط با کافران اهمیت گذشته را از دست داد و محدود شد به روابط بین الملل و آن دسته از مسلمانانى که در مرزها و یا گاه در داخل کشورهاى کفر, زندگى مى کردند.
اکنون که پیشرفت صنعت ارتباطات, حصارها و مرزها را در هم نوردیده و روز به روز انسانها را به هم نزدیک تر مى کند و مى رود که تمامى انسانهاى کره زمین را در یک دهکده جهانى گردآورد, مسٌله ارتباط با کافران و چگونه زیستن با آنان در زاویه هاى گوناگون: اقتصادى, فرهنگى, سیاسى و… مسأله روز همه مسلمانان مى گردد و پرسشهاى انبوهى را فراروى فقیهان و اسلام شناسان مى نهد.
3 . وجود کشورى با برنامه ها و قانونهاى اسلام: تا پیش از پیروزى انقلاب اسلامى و تشکیل حکومتى به نام اسلام, بحث از همزیستى با کافران بیشتر ارزش تحقیقى داشت و نمایاندن برترى اسلام در بعد تئورى و نظرى. اینک که شرائط عینیت یافتن آن تئوریها به وجود آمده, باید در مقام عمل, نظام اسلامى موضع خود و مسلمانان را در ارتباط با کافران, چه آنها که در داخل کشور اسلامى مى زیند و چه کشورهاى کفر, مشخص کند و برترى دستورهاى اسلام را در صحنه عمل نیز بنمایاند. توجه به همین ضرورت است که به هنگام تدوین قانون اساسى, خبرگان که بیشتر آنان مجتهدان و اسلام شناسان برجسته و فرهیخته بودند, اصول کلى روابط با کافران را به تصویب رسانیدند و حقوق همزیستى با کافران: مدنى و بین المللى را نمایاندند. به عنوان مثال, در قسمت حقوق مدنى, دو اصل پیاپى 13 و 14 چنین آمده است:
(ایرانیان زرتشتى, کلیمى و مسیحى, تنها اقلیتهاى دینى شناخته مى شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینى خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینى, بر طبق آیین خود عمل مى کنند.)
به دنبال تصویب این اصل, که در پیش نویس قانون اساسى نیز آمده بود, خبرگان از آن جهت که شامل همه کافران نمى شود و تنها اهل کتاب را در بر مى گیرد, این اصل را ناکافى دانسته و اصل چهاردهم را که در پیش نویس قانون اساسى نبود, به قانون اساسى افزودند. در این اصل, نکته هاى با اهمیتى وجود دارد:
(به حکم آیه شریفه: (لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین)
دولت جمهورى اسلامى ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان, با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامى عمل نمایند و حقوق انسانى آنان را رعایت کنند. این اصل, در حق کسانى اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى ایران توطئه و اقدام نکنند.)
نکته درخور توجه این است که شاید نخستین بار باشد که فقهاى شیعه, با چنگ زدن به آیه شریفه, براى کافران غیر اهل کتاب, حق همزیستى در این گستره را به روشنى بیان مى دارند و دور نیست که دگرگونى در روابط, در این موضع گیرى مؤثر باشد, چنانکه در نکته نخست بدان اشاره کردیم. و مهم تر این که این اصل, با آراى نزدیک به اتفاق نمایندگان خبرگان به تصویب رسید; زیرا از 53نفر حاضر در جلسه, 50نفر موافق, یک نفر مخالف و دو نفر ممتنع بوده اند.
4 . گسترش روز افزون اسلام و مشکل تازه مسلمانان: حیات دوباره اسلام, موج اسلام خواهى را در بیشتر کشورهاى غیر اسلامى به وجود آورده است. هر روز, دهها نفر در گوشه و کنار جهان, به اسلام مى گروند. این گرایش, در عرصه هاى گوناگون, براى تازه مسلمانان پرسش مى آفریند, بویژه در موضوع ارتباط با هم کیشان گذشته و هم وطنان و اعضاى خانواده که با او همراه و هم دین نیستند. دهها مسأله عاطفى, خانوادگى, اجتماعى, براى چنین افرادى مطرح است که نمى توان به سادگى از کنار آن گذشت.
خوشبختانه در روایات و سیره معصومان(ع) به مواردى از این دست بر مى خوریم که مى تواند براى ما الگوى خوبى باشد.
مانند تازه مسلمانى که در خانواده مسیحى است, با امام طرح مشکل مى کند, امام مشکل او را مى گشاید.
5 . وجود اختلاف دیدگاهها: از آن جا که فقه بر پایه تحقیق و اجتهاد استوار است, اختلاف دیدگاه در آن امرى طبیعى, پذیرفته و بلکه نشانه بالندگى و رشد آن است.
اختلاف دیدگاهها, در موضوعى, افزون بر این که مجتهد را وادار به تحقیق و کند و کاو مى کند, تا رأى درست را برگزیند, جسارت مخالفت خوانى را نیز به او مى دهد, تا آنچه را درست یافته است, در اظهار نیز درنگ نکند.
موضوع بحث ما, هر چند پیشینه اى به گستره تاریخ اسلام دارد و سخن در آن فراوان گفته شده است, با این حال, مسائل درخور تحقیق و بررسى فراوان دارد و برخلاف ظاهرى که مى نماید, کم تر مسأله اى را مى توان یافت که در آن اتفاق نظر باشد. در چند موضوعى که در این شماره مجله به بوته بحث گذارده ایم, با شواهد فراوانى از این مقوله, رر به رو خواهید شد.
حفظ اصول
یادآور شدیم که همزیستى با کافران در چهارچوب قانونها و آیینهاست, مرز و قاعده دارد. این قاعده ها, برخى خاص هر موردند, برخى فراگیر که از این دسته, به اصول کلى حاکم در روابط با کافران, یاد مى شود, مانند:
1 . حفظ عزت اسلامى: مسلمان عزیز است: (العزة ـ ولرسوله وللمؤمنین), از این روى, وظیفه دارد در تمام شؤون زندگى این عزت و آقایى خود را حفظ کند.
در روابط با کسانى که با عقاید و آرمانهاى او بیگانه اند, باید سخت مواظب باشد, از انجام هرگونه کارى که به این عزت و آقایى لطمه وارد سازد بپرهیزد و خود را در برابر کافران پست و خوار نسازد, شخصیت اسلامى خود را در جاذبه هاى فریبنده روابط فراموش نکند.
البته آقامنشى, غیر از تکبر و آقایى فروختن به دیگران است.
پیامبر گرامى اسلام, این عزیزترین مسلمان, به کافران احترام مى گذارد, حتى مرده آنان را محترم مى شمارد.
2 . حفظ مصلحت اسلام و مسلمانان: همان گونه که در پیمانهاى بین المللى با کافران, حاکم اسلام باید مصلحت اسلام و مسلمانان را در نظر داشته باشد, در روابط فردى نیز, باید, تک تک مسلمانان به این اصل پایبند باشند و در تعارض مصلحتها, جانب اسلام و مسلمانان را پیش بدارند.
3 . پرهیز از توطئه: همزیستى با کافران مشروط به این است که توطئه اى از جانب آنان علیه اسلام و مسلمانان نباشد. این شرط در تمامى پیمانها, باید رعایت شود.
حقوق همزیستى, تا آن جا محترم است که کافران نخواهند از این همزیستى, برداشت نادرست کنند.
هم در پیمانهاى رسول خدا(ص) با کافران این شرط به چشم مى خورد و هم فقها در قانون اساسى, در ذیل اصل چهاردهم بدان تصریح کرده اند.
و اصول دیگرى که در جاى خود باید بدان پرداخت.
نکته
اگر از منظر ترویج و تبلیغ دین به موضوع (همزیستى با کافران) نگاه کنیم, خواهیم دید اسلام از این راه بسیار سود جسته و مسلمانان توانسته اند با برخورد صحیح خود با کافران و ایجاد روابط سالم و انسانى و اسلامى, بسیارى از آنان را به اسلام علاقه مند کنند. گاه رابطه صحیح یک مسلمان در گوشه دورافتاده اى توانسته است, جمعیتى را به اسلام بگروند. اگر در دنیاى کنونى که رابطه گرگ و میش همه جا حاکم است زر و زور به جاى اصول انسانى, حاکم بر روابط انسانهاست, بتوانیم اصول اسلامى را در روابط انسانها, به گونه صحیح, به جهانیان عرضه کنیم, به طور قطع, دلهاى بسیارى از این راه به اسلام جذب خواهد شد. به امید آن روز.