در اطاق عمليات يك تيم پزشكى به طور مشترك، به انجام عمليات مى پردازند. اين تيم مركب است از: داكتر متخصص جراح، داكتر متخصص بيهوشى، داكتر همكار جراح و همكار بيهوشى و پرستار همكار جراح. در حالات ذيل مباشر قتل چه كسى است:

– داكتر جراح شريان سالم را از بدن بيمار در هنگام عمليات جراحى قطع نموده، به گونه اى كه اين قطع به مرگ او انجاميده است؟

 

پاسخ:

در فرضى سوال، مباشر كسى است كه به طور مستقيم به قطع شريان سالم از بدن بيمار پرداخته است، نه كسى كه كار بيهوشى را بر عهده داشته و نه داكتر همكارى بلى اگر مرگ بيمار مستند به زياد بودن دو اى بى هوشى باشد نه عمل جراحى، ديه بر داكتر متخصص بى هوشى خواهد بود. همچنين اگر قطع شريان به طور مستقيم توسط داكتر همكار صورت گرفته باشد، ديه هم بر دوش او خواهد بود.

 

– داكتر متخصص بيهوشى دواى زياد بيهوشى به بيمار داده و اين عمل موجب مرگ او در هنگام عمليات شده است؟

 

پاسخ:

در فرض مسأله، ديه بر داكتر بى هوشى است مشروط بر تحقق دو امر:

الف) او مباشر عمل بيهوشى باشد.

ب) مرگ بيمار مستند به كار او باشد، نه عمل جراحى.

– داكتر همكار جراح از باب خطا و با هدايت داكتر متخصص جراح، به قطع شريان پرداخته كه به مرگ بيمار منجر شده است. در اين مورد هم دو حالت است:

الف) داكتر همكار جراح نمى دانسته كه قطع شريان عمل نادرست است؛ زيرا داكتر همكار به طور عمومى نسبت به داكتر متخصص داراى آگاهى و تجربه كمتر است؟

ب) داكتر همكار مى دانسته كه قطع شريان عمل نادرستى است و به مرگ بيمار منتهى مى شود، ولى بدون اين كه داكتر جراح متخصص را باخبر كند، شريان را قطع كرده و بيمار فوت كرده است؟

در حالت اول اگر قطع شريان به دستور جراح متخصص باشد، بعيد نيست كه ديه بر داكتر متخصص باشد نه داكتر همكار؛ زيرا او بر طبق اوامر داكتر متخصص و به طور ناآگاهانه و به عنوان يك ابزار عمل مى كند. بلى! اگر او بدون امر داكتر متخصص و به خيال اين كه اين كار از مقدمات عمليات است، به قطع شريان بپردازد، ديه بر او است. در حالت دوم ديه بر همكار است نه داكتر، هرچند به امر او كرده باشد؛ زيرا او مى دانسته كه قطع شريان عمل نادرست است و به مرگ مريضى منجر ميشود اما در عين حال و از روى علم و عمد، اقدام به قطع آن كرده است. حكم اين حالت قصاص است و چون قصاص غالباً ميسور نيست، به ديه تبديل مى شود.

– همكار بيهوشى تحت نظارت داكتر بيهوشى، دواى زياد بيهوشى به مريضس داده و منجر به مرگ او شده است. در اين مورد نياز دو حالت است:

الف) همكار بيهوشى نمى دانسته كه اين مقدار دواى بيهوشى زياد است و به مرگ مريض منجر مى گردد؛ زيرا اين كه چه مقدار دواى بيهوشى داده شود از وظايف داكتر بيهوشى است نه همكار.

اگر همكار بيهوشى جاهلا به اين حالت بوده و دادن دواى بى هوشى زياد، به امر داكتر متخصص بيهوشى بوده و او مقدار دوا را تعيين كرده باشد، بعيد نيست كه ديه بر داكتر بيهوشى باشد؛ زيرا همكار به عنوان يك ابزار است. همچنين اين مريض است كه‌

دوا را شرب مى كند. بلى! اگر او مقدار دوا را تعيين نكرده باشد و همكار را امر كرده است با اين خيال كه همكار، مقدار دوا را مى داند ولى او بدون سوال از داكتر بيهوشى، مقدار دوا را زياد كرده است، در اين صورت ديه بر همكار است نه داكتر بيهوشى، پس نتيجه اين كه از نظر عرف بعيد نيست كه مرگ بيمار مستند به امر داكتر بى هوشى باشد، در صورتى كه او مقدار داوا را تعيين كرده و امر به دادن آن كرده است و همكار نمى دانسته كه اين مقدار زياد است و منجر به مرگ مى گردد.

ب) همكار بيهوشى مى دانسته كه اين مقدار زياد است و به مرگ منجر مى شود، ولى داكتر بيهوشى را خبر نداده و بدون اطلاع او دوا را به مريضى داده و او مرده است؟

در اين حالت د يه بر همكار است.